ساحل دلت را به خدا بسپار خودش بهترین قایق را برایت می فرستد

خوش آمدید

آرش وبهناز

 

براي ديدن ادامه عكسها و دانلود روي اين عكس كليك كنيد

عکس های ديدني عروسی آرش با بهناز در 27 مارچ !

مراسم ازدواج این هنرمند بین المللی در هتلی 5 ستاره در دوبی سیتی و در کنار منظره ای از سواحل خلیج فارس و به سبک کاملا ایرانی انجام شد.

High School Flirting

Click here to play this game

ادامه مطلب
+ نوشته شده در شنبه 3 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت 15:42 توسط باران |


سپند امیر سلیمانی و همسرش

برای دیدن ادامه عکسها و دانلود روی این عکس کلیک کنید

 

 عکس های سپند امیر سلیمانی و همسرش + مصاحبه جدیدش

عکسهای زیبا و جدید از سپند امیر سلیمانی در کنار همسرش و مصاحبه جدید و خواندنی اش

High School Flirting

Click here to play this game

ادامه مطلب
+ نوشته شده در 29 آبان 1389برچسب:,ساعت 17:37 توسط باران |


روانشناسي درخت

 

براي ديدن ادامه عكسها و دانلود روي اين عكس كليك كنيد

 

 

   روانشناسی جالب و خواندنی از درخت ماه تولد

طالع بيني جالب و خواندنی از درخت ماه ها و روزهاي تولد افراد

حتماً ادامه اش رو بخونيد نظر بديد

High School Flirting

Click here to play this game

ادامه مطلب
+ نوشته شده در 17 آبان 1389برچسب:,ساعت 17:3 توسط باران |


زندگی من....

براي ديدن ادامه عكسها و دانلود روي اين عكس كليك كنيد

زندگی من از 9 ماهگی تا 90 سالگی! (طنزي خواندني)

یک سالگی: در حالیکه عمویم من را بالا و پایین می‌انداخت و هی می‌گفت گوگوری مگوری ، یهو لباسش خیس شد

High School Flirting

Click here to play this game

ادامه مطلب
+ نوشته شده در 28 مهر 1389برچسب:,ساعت 16:56 توسط باران |


بانو فرگون

براي ديدن ادامه عكسها و دانلود روي اين عكس كليك كنيد

 

    حكايت حقيقي، فرگون بانو كه هيچ خدمتکاری نداشت

فرگون زیباترین زن زمانه خویش بود.
 زنی گفت: فرگون زیبا! شنیده ایم هیچ خدمتکار ایرانی به کاخ خویش راه نمی دهی ؟ بانوی اول ایران پاسخ داد : ایرانی خدمتکار نمی شناسم !
من نیازی به کمک دیگران ندارم هم نژادانم را هم برتر از آن می دانم که آن ها را به خدمت بگیرم .
High School Flirting

Click here to play this game

ادامه مطلب
+ نوشته شده در 28 مهر 1389برچسب:,ساعت 11:29 توسط باران |


خاطرات حاج آقا در زندان

 

 

تردید داشتم این پیشنهاد را قبول کنم یا نه؟! تجربه جدیدی بود! به هر شکلی بود بعد تلفن های زیاد مسئول محترم مربوطه با تردیدقبول کردم!


هفته ایی 3 ساعت باید زندان دستگرد اصفهان به یکی از بندها برای مشاوره می رفتم .


روز اول بود، تا به حال توفیق زندان رفتن نصیبم نشده بود! انشاالله خدا زندان را قسمت همه آرزومندان کند. مخصوصا قسمت شما که داری این پست رامی خوانی(تا تو باشی دیگه این همه منتظر خاطرات حاج اقا نشوی)


در اصلی زندان که باز می شود و وارد می شوی مفهوم قفس را درک می کنی درها یکی یکی بازوبسته می شد و من بیشتر دچار استرس وگاهی تردید می گشتم .


وارد بند که شدم یکی بلند صدا زد: از جلو نظام!


از قبل زندانی ها را درراهرو بند منظم کرده بودند تا مثلا جلو حاج آقا احترام بگذارند ما را تحویل بگیرید. ( بقول برو بچ برای من نوشابه باز کنند) یکی کفشها من را می گرفت ویکی عرض ادبی می کرد و یکی مظلوم نمایی! ( نمی دونید چقدر کلاس برایمان گذاشتندالبته همه شانس دارند من هم شانس دارم. هیچ کس تحویل نمی گیرد وقتی هم کسی می خواهد تحویلم بگیرد زندانی ها تحویلم می گیرند! به قول یکی از دانشجو هادر دانشگاه به من می گفت حاج اقا چرا هر چی خلافکارو کج و کوله است با شما رفیق می شود!)


به این فکر کردم که من برای مشاوره اومدم. غلومیش اینکه من برای رفاقت اومدم نه برای کلاس گذاشتن!


پشت میکروفن که رفتم بدون مقدمه موتور خودم را گذاشتم پایین و گفتم:


((ببنیدرفقا من نه قاضی هستم نه دادستان که بتوانم پدر کسی را در بیارم یا کار کسی درست کنم اصلا خیالتان را راحت کنم هر کسی دلش پر است بعد از جلسه بیاد هر چی دلش می خواد متلک به من آخوند بگه!))


جلسه تمام شد مسئول بند گوشه ایی دور از من  با چند نفر صحبت می کرد. چند نفر از زندانی ها دور من جمع شده بودند که یک زندانی که خیلی درشت اندام بود بقیه و کنار زد وجلو آمد و گفت: ((حاج آقا من دلم از شما آخوند ها خیلی پر است می شه چند حرف آبدار بهت بزنم جیگرم حال بیاد؟!))


گفتم: ((بگو!))


بدون تعارف گفت: ((..............))سانسورش کردم یاد نگیرد. فقط همین بهتون بگم هرچه از دهنش درآمد به من گفت !و من هم هاج و واج داشتم نگاه می کردم!


بعداز این که خوب حرفهای زشتش را به من زد یک نفس عمیق کشید و گفت :((آخی راحت شدما! دستت درد نکند حاج اقا یک نفس راحت کشیدم))


از آن روز به بعد این اقا شد رفیق جون جونی ومحافظ حاج اقا!


تصور کنید مثل کسانی که یک محافظ گردن کلفت همرشان دارند، این آقا همراه من تو زندان می گشت اگر کسی به من چپ نگاه می کرد گردنش می شکست!!


                                                                        برای آزادی همه زندانی ها مخصوصا زندانی نفس صلوات


 


چو خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد


 و چه خوشتر آنکه که مرغی زقفس پریده باشد

High School Flirting

Click here to play this game
+ نوشته شده در 19 مهر 1389برچسب:,ساعت 9:36 توسط باران |


کاریکاتور جالب از انواع گدا

+ نوشته شده در 18 مهر 1389برچسب:,ساعت 8:51 توسط باران |